بهانه ی بهار
عزیزی میگفت: مطالعه و عبادت باید با هم همراه باشه. مطالعه تنها از آدم روشنفکرمعاب میسازه و عبادت تنها تعصب میاره. پس عبادت همراه با مطالعه جماعتی بودند این خوارج خودشون امام رو مجبور کردندحکمیت رو قبول کنه و بعدش حضرت رو به خاطر همین قبول کردنش کنار گذاشتند. شمر هم از این دسته بوده. پیشانی پینه بسته. عوض اینکه پشت امام راه برند، جلوی امام راه میرفتند. نمایندگی خدا رو داشتند. دقت کردین این همه امام داشتیم، یکیشون رو مسیحی و یهودی نکشته. همشون کشته حرص و نفاق و تعصب خود مسلمونها بودند. خوارج از بین رفتند ولی افکارشون زنده است. شاید اشتباه میکنم، شما بگین. این جمله روی بنر بزرگ چه معنی داره؟ اگه فُلانیا بگند لااله الا الله ما قبول نمیکنیم چون میخوان ما رو گول بزنن. چند روز پیش رفتم بازار تهران. برام خیلی جالب بود این همه تنوع تو مدل و رنگ، هرچند خیلیهاش رو نمی پسندیدم ولی حتما کسی هست که بپسنده مثلا طراحش یا فروشندش. در عجبم از کار خدا که اینقدر سلیقه و فکرهای آدمها رو متفاوت خلق کرده. تازه این چیزیه که نمود بیرونی داره. درون آدمها معلوم نیست چه خبره؟! هرچند گاهی این اشتباه رو میکنم که آدمها رو مثل کتاب ورق میزدم و به خیالم دستشون رو می خوندم، از سادگیمه. ولی الان مدتهاست که تلاش میکنم که بتونم خودم رو بشناسم و نتونستم، هنوزم نمیتونم ریشه یه سری از کارهام رو بفهمم.