گلدونم داشت پژمرده میشد، رفیق باوفای چندسالمه، تو چهار تا خونه همراهم بوده. گذاشتمش روی میز جلوی آفتاب، بهش محبت میکنم. حالشو میپرسم.
میگه خوش انصاف باید به این روز میافتادم که بهم یه کم توجه کنی.
نوشته شده در شنبه 92/11/26ساعت
11:43 عصر توسط بهار|
نظرات ( ) |