بهانه ی بهار
آخر هفتهای سوار ماشین یکی از دوستان شدیم تا بریم کرج. تو راه چند جا مسیر رو اشتباه رفتند، چند جا هم به ترافیک برخوردیم. جالب اینجا بود که اینقدر راننده خونسرد و ریلکس بود که من یکی باورم نمیشد. چون اون آروم بود ما هم اصلا از این قضایا ناراحت نشدیم. در صورتی که اگه خودمون بودیم شاید سر یه راه گرفتن بیمورد راننده ماشین بقلی میخواستیم سه ساعت حرص بخوریم. در صورتیکه بلاخره میرسیدیم دیر یا زود. درسی که گرفتم این بود که: همیشه چیزها اینقدر سخت، بد، غیرقابل تحمل و ناراحتکننده نیستند که من فکر میکنم
نوشته شده در دوشنبه 92/12/12ساعت
3:4 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |