سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















بهانه ی بهار

اون هفته یکی تو وایبر زده بود قالی به خاطر هزار رنگیشه که زیر پا افتاده.

رفتم شهرستان داییم رو دیدم که یه رنگ بود برای همه، حقوقش رو به همه می‌گفت، تو دید و بازدید کوچیک و بزرگی نمی‌کرد، مثل کف دست صاف بود، بدون طمع زندگی می‌کرد، آرامش زندگیش رو با هزار تا ویلا تو شمال عوض نمی‌کرد، پای حساب مو رو از ماست می کشید و موقع بخشش حساب و کتاب نمی کرد، قولش قول بود و حرفش حرف.

من اما

برای خودمم فیلم بازی می‌کنم، کلاس می‌زارم

و هنوز تکلیفم با خودمم معلوم نیست

نمی دونم باید اسمش رو گذاشت نفاق یا نه؟ گیر کردن تو این تار عنکبوت روابط مسخره


نوشته شده در یکشنبه 93/3/11ساعت 12:12 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |