بهانه ی بهار
-- اگه آدم خودش رو به کوری نزنه و اشتباهاتش رو ببینه راحتتر میتونه با اشتباهات بقیه کنار بیاد. اولش پذیرفتن عیب خود کار سختیه ولی بعدش کارها رو خیلی آسون میکنه. دیگه مجبور نیستی همه جا سپر به دست باشی، تازه با خودت هم مهربونتر میشی چون میفهمی عیبات پلههای رشدتن باید پا بزاری روشون و بندازیشون پشت سر. چند وقت پیش یکی از آشناهامون یه کاری کرد که خیلی به من برخورد، داشت خون خونم رو میخورد. از حضرت علی کمک خواستم اومد به ذهنم بابا این عیب تو این آدم مسیر حرکت تو و اونه. مهم اینه که تو به وظیفت عمل کنی. بعدش خیلی آروم شدم. شکرت خدا من عادت دارم به بی مقدمه صحبت کردن. هفته پیش مداح اهل بیت محسن فیضی فوت شد، 38 سال بیشتر نداشت. خدا رحمتش کنه، مرد خوبی بود. من یک محرمی بیاد مراسمی برم دلم بسوزه یه قطره اشک بریزم ولی اون همیشه میسوخت و میسوزوند، اینه فرق آدمها. فوتش اینقدر یه دفعهای بود که نمیتونستم باورش کنم، دیگه دیشب به این نتیجه رسیدم که مرگ اونقدرها هم که فکر میکنم دور نیست به من و به نزدیکانم. من نباید از مرگ تعجب کنم، باید از اینکه زندهام تعجب کنم، از اینکه صبح چشم باز میکنم و تو این دنیام. از این اسباببازی های حبابساز گرفتم برای بهار، براش حباب میسازم. به همسرم میگم ببین دنیا مثل این حبابهاست، فکر میکنی یه چیزی هست ولی هیچی نیست، همینجوری جلوی چشمت میترکه.