بهانه ی بهار
تو شهرمون چندسالیه که خشکسالیه، برای همین خیلی از درختها خشک شدند و محصول نمیدن، به غیر از یه سری درخت که سر راه کاشته شدند و رهگذرها از محصولشون استفاده میکنند. نتیجه برای اینکه داشته باشی باید راحت به همه ببخشی. بوی بهار که به زیر خاک میرسد، دل دانهها بیقرار شکفتن میشود. اینجا زیر این همه خاک، در این تاریکی و سکوت و سرما، بوی تو که میآید دلم هوایی میشود. خودت رنج پوست انداختن، جوانه زدن و سختی راه را بر من هموار کن تا به روشنایی برسم. از خودم میپرسم چرا هیچوقت آیات عذاب و رحمت خدا رو خطاب به خودِ خودم نشنیدم. شاید همیشه گیرِ کارم همین بوده. همیشه خودم رو پشت خوبها و بدهای عالم قائم کردم و بعدش با خودم فکر کردم جا خالی دادم، کسی با من نبود، عجب آدمهایی بودندا..!! در صورتیکه من، این منی که الان روبروی لبتابش نشسته و مینویسه، میتونه ابراهیم بشه، خلیل خدا، تبر به دست بگیره و بتهای وجودش و عالم رو بشکونه و از طرفی میتونه فرعون بشه و جای خدا رو تو قلب و فکر آدمها تنگ کنه و میتونه از آدمها سواری بگیره تا تو دلشون براش اهرام مصر بسازن. چرا یه سری از خوبیها از چشمم میافته وقتی عده زیادی از اون بهرهمند میشن؟یکی از مثالهاش تحصیلاته، وقتی همه تحصیلات عالی داشته باشند، تحصیلات بیارزش میشه. فکر میکنم چون ما اون خوبیها رو به خاطر خوب بودنشون نمیخوایم، ما میخوایم اون خوبی رو مدال کنیم بزنیم به سینمون و خودمون رو با اون متمایز کنیم. تو نیت خیلی کارهام شک کردم، عجب موجودیم من. صبح با یکی از دوستای قدیمیم تلفنی صحبت کردم. سه ساله که ازدواج کرده، زندگیشون بالا پایین داشت ولی در مجموع خوب بود. چند ماه پیش در عرض 2 هفته یه سری اتفاقات افتاد که روابطشون خیلی خراب شد، اشتباه از دو طرف بود. اون موقعها سعی می کردم زیاد باهاش صحبت نکنم چون احساسی میشد دوباره پروندههای بسته رو باز میکرد تا من قاضی بشم و حکمو بدم به نفع اون. ولی الان حرفاش خیلی درس داره برام، میگفت هنوز نتونستیم به وضعیت قبل برگردیم، اعتمادها و اعتبارهای بینشون از بین رفته بود، وسط دعوا پلهای پشت سرشون رو خراب کرده بودند. درسی که گرفتم این بود که مواظب زندگیم باشم، بعضی اوقات اگه مراقب نباشم میشه با یه جرقهی کوچیک جنگلی رو به آتیش کشید. از صبح تا حالا دارم میگم خدایا ببخشید اگه شماتتی کردم چون تا به حال خیلی چوب شماتت بقیه رو حتی تو ذهنم خوردم، میدونم خون من از اون رنگیتر نیست. خدایا دشمنیها رو از بین ببر نه به خاطر اینکه دشمنی آرامش رو از انسان میگیره بلکه برای دل مولایی که ممکنه با دیدنشون بگیره و تنگ بشه یا حتی بشکنه.