سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















بهانه ی بهار

دیروز یه لحظه ترسیدم، وقتی این همه نزدیکی کردن های خدا تو این ماه رو دیدم. فکر کردم نکنه این همه دم دست بودن خدا از عظمتش کم کنه  



نوشته شده در سه شنبه 93/4/10ساعت 3:11 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |

قراره بعد از اومدنتون دو روز رو هر سال  براتون جشن بگیریم، یکی تولدتون و یکی سالگرد ظهورتون رو. اون روز دیگه به جای اسمتون عکستون رو می زنیم به دیواره.

در روز تولدتان زندگیمون گره خورد به شما، به امید روزی که نگاهمون گره بخوره به شما.


نوشته شده در یکشنبه 93/3/25ساعت 12:6 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |

ای تنها طلب من از دنیا،

همه خبر از آمدنت می‌دهند.


نوشته شده در چهارشنبه 93/3/21ساعت 1:8 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |

رفتیم مهمونی. یه بچه کوچیک موهای بهار و می کشد و اذیتش می کرد. من به بهار گفتم مامان تو هم دعواش کن.

داییم اونجا بود گفت سعی کن بهش یاد بدی، به اندازه کافی قراره بعدا تلافی کردن رو یاد بگیره.


نوشته شده در یکشنبه 93/3/18ساعت 12:40 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |

تو یکی از خطبه های نهج البلاغه  حضرت علی در عید قربان ازخصوصیات قربانی می گند که قربانی باید چشم و گوشش سالم باشد مهم نیست که پایش لنگ باشد یا شاخش شکسته باشد.

تو فکرم یا مولا منم می تونم قربانی شما بشم؟!

 


نوشته شده در شنبه 93/3/17ساعت 2:38 صبح توسط بهار| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >