سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















بهانه ی بهار

دیروز مهمونی بودیم،شنیدم به یکی از فامیلامون که رئیس بیمارستانه و سهامدار یه شرکت بزرگه، سبد کالا تعلق گرفته.

چندبار بلند گفتم خدا رو شکر، خدا رو شکر. خدا رو شکر. دیدین حق به حق‌دار رسید.خیلی خنده‌دار


نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 3:26 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |

دیروز خیلی عصبی بودم و خسته. وقتی آدم تو طول یه روز چند بار به هم می‌ریزه معلومه که ایراد از خودشه نه کس دیگه.

شب فکر می‌کردم چی کار کنم، گل‌گاوزبون بخورم یا برم دکتر اعصاب. شاید هورمونام به هم ریخته، آخه می‌دونید که خدا هم بعضی اوقات تکلیف رو از سر ما خانوم‌ها برداشته(توجیه شیطون درونم).

اینجور موقع‌ها آدم‌ از خدا دور می‌شه به جای اینکه به خدا پناه ببره.

من دیدم هیچ راه‌حلی به درد نمی‌خوره  و هیچ کی نمی‌تونه بهم کمک کنه جز خدا. قامت بستم دو رکعت نماز به نیت قرب به خدا. تو حمدش چندبار تکرار کردم

ایاک نعبد و ایاک نستعین 

   ایاک نعبد و ایاک نستعین

       ...

    جز تو نمی‌خوام، جز از تو کمک نمی‌خوام

آروم شدم

شکرت خدا


نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 3:21 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |

یه بار دیگه چراغی تو دلم روشن کردین یا امام حسن عسکری وقتی شنیدم که فرمودین:
تا جایى که مى توانى تحمّل کنى دست نیاز دراز مکن ؛ زیرا هر روز، روزىِ تازه اى دارد . بدان که پافشارى در درخواست، هیبت آدمى را مى بَرد ، و رنج و سختى به بار مى آورد ؛ پس ، صبر کن تا خداوند دَرى به رویت بگشاید که براحتى از آن وارد شوى ؛ که چه نزدیک است احسان ، به آدم اندوهناک ، و امنیت ، به آدم فرارى وحشتزده ؛ چه بسا که دگرگونى و گرفتاریها ، نوعى تنبیه خداوند باشد و بهره ها مرحله دارند ؛ پس ، براى چیدن میوه هاى نارس شتاب مکن ، که به موقع آنها را خواهى چید . بدان، آن که تو را تدبیر مى کند، بهتر مى داند که چه وقت، بیشتر مناسب حال توست ، پس در همه کارهایت به انتخاب او اعتماد کن، تا حال و روزت سامان گیرد .


نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 3:7 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |

حتما برا شما هم اتفاق افتاده که یکی ازتون یه سوالی می‌پرسه، که بلد نیستین. به نظر چقدر سخت میاد که آدم بگه بلد نیستم مخصوصا اگه طرف کوچیکتر از خودمون باشه. ولی راحتتر از اینه که طرف رو سر کار بزاری و بگی جوابش به سن تو نمی‌خوره، بهنوز سخته فهمیدنش برات، نمی‌گم تا خودت فکر کنی، مخت باز بشه یا دو تا جواب سطح بالا بی‌معنی بدی.

چه عزتیه تو این تواضع و چه شکستیه تو این تکبر.

تواضع فضیلتیه که هیچ کی بهش حسادت نمی‌کنه.

 

 


نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 3:5 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |

اونایی که میان وسط دعوا دو طرف رو از هم جدا کنن، بیشتر از همه کتک می‌خورن، بازم خدا خیرشون بده، مردن. ولی یه سریا نامردن، دعوا که شد یه چاقو هم می‌زارن دم دست کسایی که دارن دعوا می‌کنن.

تو قضیه غیبتم بعضیا آتیش بیار معرکه‌اند، خودشون چیزی نمی‌گن مستقیم ولی با یه تعریف بی‌مورد، یه سوال قرض دار، با یه همدردی مرض دار چاقو رو تیزتر می‌کنن. چاقویی که تیز می‌شه تا راحتتر گوشت تن برادر مرده رو بکنه.

چقدر سخته آدم این عکسای سربدین‌های اخیر سوریه رو که می‌بینه، تصور کنه خودش داره این کار رو می‌کنه و بعد هم می‌شینه و گوشت تن اون رو می‌خوره.

 


نوشته شده در شنبه 92/11/19ساعت 2:53 عصر توسط بهار| نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >